تو اما باقالی هم بارم نکردی
من از دل کناری نجستم نجستم
تو هم هیچ هیچ هیچ بارم نکردی
خراج ملک ری پرداخت می کردم به زلفانت
من از دل نجستم نجستم نجستم کناری نجستم
تو هم هیچ هیچ هیچ بارم نکردی
تو آدم حسابم نکردی
تو هم هیچ هیچ هیچ یارم نبودی
تو هم هیچ هیچ هیچ کنارم نبودی
تو از یار غاری قراری نجستی
تو که هیچ هیچ هیچ بارم نکردی
تو که وای وای هیچ بارم نکردی
...
تو آدم حسابم نکردی
تو اما باقالی هم بارم نکردی
ابیاتی از تازه ترین کار محسن نامجو
به دل می نشیند لاجرم
حتماً بشنوید
نقل قولی از جناب استاد دکتر شفیعی کدکنی روایت شده که جای بسی تامل دارد( جمعه ی ما را که تلخ کرد، شما را نمی دانم):
نظر شما چیست؟ آیا اندیشیدن از میان ما رخت بربسته؟